علامه دهخدا؛ از شور آزادی خواهی تا انقلاب ادبی

برای ایرانیان و بسیاری از فارسی‌زبانان و فارسی‌دانان سراسر دنیا، نام زنده‌یاد، علامه علی اکبر دهخدا با اثر جاویدان او، «لغت نامه» پیوندی ناگسستنی دارد؛ اما جایگاه استاد دهخدا، به مراتب رفیع‌تر از خالق «لغت‌نامه» بودن است. نقش او در جریان‌های سیاسی دوره مشروطه و مقالات آگاهی بخش وی در روزنامه «صوراسرافیل»، در تاریخ این مرز و بوم، فراموش نمی‌شود؛ در واقع، دهخدا پیش از آن‌که از کارهای سیاسی کناره‌گیری و وقت خود را یکسره در راه اعتلای زبان شیرین فارسی صرف کند و در هفتم اسفندماه سال 1334، چهره در نقاب خاک کشد، سابقه‌ای درخشان از مبارزات سیاسی و تکاپوهای علمی را در کارنامه خود داشت. او افزون بر آثار ارزشمندی که به یادگار گذاشت، استادانی را تربیت یا به جامعه علمی کشور معرفی کرد که بعدها، هریک به شخصیتی نامدار و تأثیرگذار در تاریخ ادب فارسی تبدیل شدند.
یتیمی زودهنگام
فرزند خانباباخان در سال 1257 (هـ.ش)، صد سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در تهران و در خانواده‌ای با اصالت قزوینی و بسیار ثروتمند، متولد شد. علی‌اکبر خیلی زود از نعمت پدر محروم شد؛ در واقع هنوز 10 بهار از عمرش نگذشته بود که گرد یتیمی بر صورتش نشست. با این حال، تحت حمایت دوست صمیمی خانباباخانِ مرحوم، یعنی غلامحسین بروجردی، تحصیل کرد و زمانی که مدرسه علوم سیاسی در سال 1278 افتتاح شد، در آزمون ورودی آن شرکت کرد و به دارالفنون راه یافت. علی‌اکبر دهخدا، جزو نخستین دانش آموختگان مدرسه علوم سیاسی بود. او طی تحصیل در دارالفنون، با علوم روز دنیا و زبان فرانسه آشنا شد؛ اما علاقه‌اش به ادبیات فارسی و شوقش به مطالعه متون کهن این زبان شیرین، از همان ابتدا هویدا بود. وی هنگام تحصیل در مدرسه علوم سیاسی و زمانی که همه او را با نام میرزاعلی اکبرخان قزوینی می‌شناختند، گاه به جای استادش محمدحسین فروغی، ادبیات فارسی تدریس می‌کرد.
ورود به عالم سیاست


دهخدا در سال 1281، به استخدام وزارت خارجه درآمد و در معیت «معاون‌الدوله غفاری» که به عنوان سفیر سیار ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود، راهی اروپا شد. در آن زمان، دهخدا سمت منشی‌گری سفیر ایران را داشت و بیشتر اوقات، در وین ساکن بود. این حضور چندساله در اروپا، به وی امکان آشنایی بیشتر با علوم جدید و زبان فرانسه را داد؛ ترجمه کتاب مشهور «روح القوانین»، اثر «منتسکیو»، حاصل مطالعات و تتبعات علمی دهخدا در همین دوره است. او هنگام بازگشت به ایران، در سال 1284، به استخدام اداره راه شوسه درآمد. مقاطعه کار این اداره، حاجی امین‌الضرب معروف بود. دهخدا وظیفه داشت که امور مربوط به ترجمه اداره را انجام دهد و مترجم موسیو «دوبروک» بلژیکی باشد؛ اما حضور دهخدا در اداره راه شوسه، دیری نپایید و شش ماه بعد، در حالی که شور انقلاب مشروطه بر جان ایرانیان افتاده بود، عطای مترجمی موسیو «دوبروک» را به لقایش بخشید و سیاست‌پیشگی را برگزید. به پیشنهاد قاسم خان تبریزی و میرزاجهانگیرخان شیرازی که بعدها هر دو آن ها به دلیل انتشار روزنامه «صوراسرافیل»، با این عنوان شناخته شدند، دهخدا دست به قلم برد و روزنامه نگاری را آغاز کرد. هرچند برخی مورخان، میرزاجهانگیرخان را به دلیل وابستگی‌اش به انجمن سری «میکده» و برخی اقدامات دیگر نکوهش می‌کنند ، اما نمی‌توان در تأثیر روزنامه «صوراسرافیل»، به عنوان مبلغ نظریات جدید سیاسی در ایران، تردید کرد. دهخدا پس از آغاز همکاری با این روزنامه، به سرعت همه کاره آن شد. او در هر شماره دوره اول روزنامه «صوراسرافیل» که درمجموع 32 شماره از آن انتشار یافت، دو مقاله می‌نوشت؛ یکی در صفحه اول که یادداشتی جدی و انتقادی درباره شرایط کشور بود و دیگری، مقاله‌ای طنزآلود که در صفحه آخر به چاپ می‌رسید و با نام «چرند و پرند» شناخته می‌شد. سبک نگارش دهخدا در ستون «چرند و پرند» که آن را با عنوان «دخو»(خلاصه نام دهخدا) امضا می‌کرد، بی‌سابقه بود و در محافل سیاسی و ادبی، غوغایی به پا کرد. زبان تند و تیز وی در بیان حقایق و نیز دشمنی‌اش با استبداد و انتقاد از عملکرد محمدعلی‌شاه، باعث شد که وی در زمره مغضوبان شاه قرار بگیرد.
فرار از مهلکه
هنگامی که در دوم تیرماه سال 1287، غرش توپ‌های قزاقانی که کلنل «لیاخوف» فرماندهی آن ها را برعهده داشت، ساختمان مجلس را به لرزه درآورد و مشروطه‌خواهان، هراسان از شرایط به وجود آمده، به هر سو می‌گریختند، نام علی‌اکبر دهخدا در سیاهه محکومان به مرگ قرار داشت. محمدعلی‌شاه که از نوشته‌های وی سخت برآشفته بود، فرمان مرگ او را صادر کرد. دهخدا با کمک دوستانش، از مهلکه گریخت؛ در غیر این صورت فرجام او، همان سرنوشت تلخ میرزاجهانگیرخان در «باغشاه» می‌شد: خفه شدن با طناب، به دست میرغضب‌های شاه!
مهاجرت اجباری
برخی روایت‌های تاریخی حاکی از آن است که دهخدا، با کمک مالی تعدادی از تجار آزادی خواه، راه تفلیس را در پیش گرفت و مدتی بعد، این شهر را به مقصد پاریس ترک کرد. او کوشید در پایتخت فرانسه، دوباره روزنامه «صوراسرافیل» را منتشر کند؛ اما به دلایلی، این کار ممکن نشد. به همین دلیل، دهخدا به سوئیس رفت و دوره دوم این روزنامه را با کمک دوستانش، در شهر «ایوردن» تدوین و منتشر کرد؛ اما از این دوره نیز، تنها سه نسخه منتشر شد. مسمط معروف «یادآر زشمع مرده، یادآر»، حاصل همین دوران غربت است. نقل است که شبی از شب‌ها، دهخدا خواب میرزاجهانگیرخان شیرازی را دید که خطاب به وی می‌گوید: «یادآر زشمع مرده، یادآر». او بلافاصله پس از برخاستن از خواب، نگارش مسمط معروف خود را آغاز کرد و آن را در یکی از شماره‌های دوره دوم روزنامه «صوراسرافیل» به چاپ رساند. مدتی پس از آن، دهخدا به همراه تعدادی از دوستانش، راهی استانبول شد و در آن‌جا، مسئولیت انتشار روزنامه «سروش» را تا آبان سال 1288، برعهده گرفت.
بازگشت به ایران
پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، در تیرماه سال 1288 و برگزاری انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، دهخدا از سوی مردم تهران و نیز، شهروندان کرمانی، به عنوان نماینده مجلس برگزیده شد. کرمانی‌ها به پاس مقالات وی در دوران انتشار «صوراسرافیل» در طرفداری از حقوق مردم این شهر، وی را به نمایندگی برگزیده بودند. دهخدا، وکالت مردم کرمان را قبول کرد و به عنوان نماینده مردم این شهر، وارد مجلس شورای ملی شد. همکاران سابق وی که عمدتاً اعتقاداتی تندروانه داشتند، به حزب عامیون یا دموکرات پیوستند، اما دهخدا، برخلاف انتظار آن ها، به حزب اعتدالیون پیوست. این اقدام، در واقع آغاز جدایی سیاسی وی از دوستان سابقش بود. با آغاز جنگ جهانی اول و هجوم روس‌ها به شمال ایران، دهخدا به «کمیته مهاجرت» پیوست و همراه با آن ها، ابتدا به قم و سپس به کرمانشاه رفت تا «دولت در تبعید» را تشکیل دهد؛ اما استاد، دیگر رغبتی به فعالیت‌های سیاسی نداشت. شاید او دریافته بود که فعالیت‌های سیاسی، در شرایطی که کشور در اشغال بیگانگان است و رجال سیاستمدار، رهایی از وضع موجود را در گرو وابستگی به یکی از قدرت‌های استعماری می‌دانند، راه به جایی نخواهد برد. دهخدا، از کمیته مهاجرت جدا شد و به دعوت رؤسای ایل بختیاری که با آن ها دوستی و مراوده قدیمی داشت، به منطقه چهارمحال و بختیاری رفت و حدود دو سال، مهمان مردم دلیر این خطه بود. او در همین دوره، بر وسعت مطالعات خود افزود و اندیشه نگارش لغت نامه در ذهنش شکل گرفت. به این ترتیب، در کتابخانه غنی «امیرمفخم» که مدتی میزبان استاد بود، نخستین یادداشت‌های لغت‌نامه و نیز، کتاب ارزشمند «امثال و حکم» جمع‌آوری شد.
یکسره در خدمت دانش و ادب
هنگامی که نایره جنگ فروکش کرد، دهخدا دیگر آن سیاستمدار سابق نبود؛ او را فقط می شد در گوشه کتابخانه یا جلسات درس مدرسه علوم سیاسی پیدا کرد. شاید به همین دلیل بود که وقتی رضاخان به قدرت رسید، دهخدا به سرنوشت برخی از دوستان سیاستمدارش، دچار نشد. او مدتی در وزارت معارف خدمت کرد و مدتی، ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی را عهده‌دار بود و پس از تأسیس دانشگاه تهران، به عنوان نخستین رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزیده شد. علامه دهخدا، در سال 1320 و کمی پیش از اشغال ایران بازنشسته شد؛ اما انگار بازنشستگی، شروعی تازه برای فعالیت‌های علمی او بود. دیگر قلم دهخدا، برای نگارش مقاله‌های تند سیاسی یا طنزهای تلخی که تجربه نگارش آن ها را در صوراسرافیل داشت، بر کاغذ نمی‌لغزید. او معتقد بود:«در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آن‌ها در روزنامه‌ها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغت‌نامه، وظیفه‌ای دشوار و خسته‌کننده و طاقت‌سوز، ولی واجب را تحمل نماید.» او در پاسخ به تقاضای دکتر محمودافشار برای نگارش مقاله و انتشار آن در مجله «آینده» نوشت:«اگر میسر شد و گرفتاری‌ها اجازه داد، مقالاتی می‌فرستم، با شرط عدم تحریف.» اما باز هم از نوشتن یادداشت و مقاله برای جراید اکراه داشت و بیشتر ترجیح می‌داد که عمر و وقت گرانبهای خود را، صرف تدوین و نگارش لغت نامه کند.